معنی بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن, معنی بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن, معنی fbmc ]dxd /d]dbj، اpاzi lcbj، kpwmc lcbj, معنی اصطلاح بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن, معادل بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن, بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن چی میشه؟, بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن یعنی چی؟, بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن synonym, بدور چیزی پیچیدن، احاطه کردن، محصور کردن definition,